پدر "نریا" کاهن اعظم خانه ی مردگان است. او تصمیم می گیرد دخترش را با خود به آن جا ببرد تا کار در خانه ی مردگان را آموخته و در آن جا مشغول شود. نریا از کارش در خانه ی مردگان لذت می برد. وقتی فرعون می میرد، چون به اعتقاد مصریان باستان مرده ها باید با حیوان هایشان دفن شوند، به نریا می گویند تا گربه ی فرعون را مومیایی کند. اما گربه هنوز زنده است و نریا باید چاره ای بیندیشد. او از هیاهوی زیادی که به خاطر مرگ فرعون ایجاد شده استفاده کرده و گربه را از خانه مردگان خارج می کند. سپس به منزل رفته و هرچه خرده ریزه پیدا کرده جمع می کند و در این میان حتی از اسباب بازی های برادر کوچکش هم نمی گذرد، تمام آن ها را با خود برداشته و به خانه ی مردگان بازمی گردد و از همه ی وسایل استفاده کرده و یک مومیایی شبیه گربه می سازد. اما برای این که برادرش را راضی نگهدارد تا به پدر شکایت نکند که اسباب بازی هایش را خوهرش گم کرده، گربه را پنهان از دیگران داخل صندوقی گذاشته و پس از تظاهر به شعبده بازی و جادوگری آن را از صندوق بیرون آورده و به برادرش هدیه می کند.