اسکندر یا همان الکساندر که در روند ریشه شناسی عوام به اسکندر بدل شده است - با حذف «ال» که حرف تعریف واژه ی بعدی تصور شده - در اندیشه ی ایرانیان به صورت معمایی کهن در آمده و این امر باعث شده تا درباره ی او و شخصیت واقعیش عطشی سیری ناپذیر داشته باشیم. حکیم فردوسی در شاهنامه در دوجای مختلف از اسکندر با دو چهره ی متفاوت یاد کرده در جایی او اسکندر گجستک است اما به سیاق گیل گمش افسانه ای به جست وجوی آب جاودانگی می رود و در جای دیگر شاهزاده ای ایرانی است این درهم تنیدگی شخصیتی که از اسکندر در ادبیات ما باقی مانده و از سویی دیگر زخمی که از حمله و هجوم وحشیانه اش به پایتخت آیینی ما زده و روحمان را هزارهای است که خلیده، مطالعه و بررسی شخصیت واقعی او را شایسته ی تحقیق بیشتر می کند. کتابی که پیش روی شماست به قلم یک نویسنده ی غربی نگاشته شده که شیفته ی تمدن هلنیستی کهن خود است و به آن افتخار هم می کند، با این که خواسته بی طرف باشد اما شیفتگی او از لابه لای جملات شیرین و نقل قول های حکیمانه اش پیداست که امری طبیعی است. بر ما و شما خوانندگان هوشمند ایرانی است که کتاب را با دیدی بی طرفانه بررسی کنیم و بخوانیم و در دام قرار گرفتن در جبهه ی له یا علیه اسکندر نیفتیم.