در زندگی همه ی ما اتفاقاتی کم اهمیت اما ناگهانی و عجیب رخ می دهند که شاید خیلی زود از ذهنمان پاک شوند اما همین اتفاقات به این دلیل افتاده اند که زندگی فرد دیگری را تغییر دهند. چاهی در شهر وجود دارد که در قدیم، مردم اعتقاد داشتند اگر سکه ای در آن بیندازی و آرزو کنی، آرزویت برآورده می شود. هنوز هم کسانی هستند که قدرت چاه را باور دارند و آرزوهایشان را در گوش چاه زمزمه می کنند. « ارنست » که به تازگی پدربزرگ خود را از دست داده و با راز بزرگ شیروانی خانه ی پدربزرگ دست و پنجه نرم می کند، اتفاقی این آرزوها را می شنود و تصمیم می گیرد با وسایلی که در خانه ی پدربزرگش پیدا کرده، به برآورده کردن آرزوها کمک کند و...