حرکت از جهل به آگاهی و دوباره بازگشت به جهل، ممکن است بهترین توصیف برای تاریخ بشریت باشد. چنین سفری الهام بخش "الفبای لازاروس" از "هادی تقی زاده" بود. شاید آفرینش این اثر شبیه منطق الطیرعطار باشد؛ یعنی همچون عملکرد زمان در حرکت گیتی. در حقیقت، او به دنبال دستیابی به تعادل بین جهل و آگاهی است، که از آن به عنوان علم یاد می شود. سحر و جادو نیز عملکردی مشابه دارد با این تفاوت که سوی دیگر این بازی است. در نتیجه ، یک ساختار سرکش و یک زبان جدید در این میان کشف می شود. قرنطینه که توفیقی اجباری برای "هادی تقی زاده" بوده، به "الفبای لازاروس" منجر می شود که نتیجه ی بازی بزرگ زندگی است و سرشار از عناصر طنزآمیز این مخمصه ی وحشتناک است. موجودی فرازمینی و بیگانه، مکانیکی که از سوی ماشین ها به عنوان پیامبر آن ها انتخاب شده، شاعری که وقتی شعرهایش را می خواند، باران می گیرد، سگی که اخیرا زبان گشوده و سخن می گوید و شوریدگان دیگری از این دست، همه از عناصر مختلف داستان "الفبای لازاروس" به قلم "هادی تقی زاده" هستند. "الفبای لازاروس" یک داستان آخرالزمانی است. روایت در زمانی اتفاق می افتد که جهان به طور چشمگیری تغییر کرده است و توسط یک دیوار به شمال و جنوب تقسیم شده است. جنگ بر سر آب شروع شده است و دولت های تمامیت خواه و استبدادی در اشکال مختلف در بخش های جنوبی و شمالی کشور وجود دارند. در این سناریو، مردی از آسمان ظاهر می شود و گروهی از مردم را گرد هم می آورد تا به مکانی که جنگ آخرالزمانی در آن به وقوع می پیوندد، سفر کنند. چندین داستان فرعی و خرده روایت در طول اثر وجود دارد که همه ی آن ها با طرح اصلی رمان پیوند دارند.