نویسنده با استفاده از افسانه کهن چراغ جادو و وارد کردن آن به زندگی یک نوجوان ترکمن به نام صوفی، داستانی تخیلی را برای نوجوانان روایت می کند. «صوفی و چراغ جادو» شروعی آرام و کشدار دارد. «ابراهیم حسن بیگی» داستان را با توصیف حضور صوفی و پدر و مادرش در جشن گندم آغاز می کند و هم زمان با این شروع نه چندان جذاب، شخصیت های داستان را نیز از زبان قهرمان اصلی آن صوفی معرفی می کند. نخستین گره داستان «حسن بیگی» در همان نخستین فصل ایجاد می شود. روستای محل زندگی صوفی، مدرسه راهنمایی ندارد و خانواده نیز توان مالی کافی ندارند تا او را برای درس خواندن به روستای دیگری بفرستند، به همین دلیل صوفی مجبور است کار کند و شغل مورد علاقه او، سوارکاری است. اما خانواده اسبی ندارد تا صوفی به آرزویش برسد. ماجراهای زندگی عادی صوفی با یک اتفاق عجیب و غریب دگرگون می شود. صوفی چراغ جادویی را پیدا می کند که یک بچه غول در آن زندگی می کند. بچه غول از همان ابتدای آشنایی با صوفی آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید که غول چراغ جادویی که همه آرزوها را برآورده می کند، فقط مال افسانه هاست و بچه ها برای رسیدن به آرزوهای شان باید تلاش کنند. قدرت جادویی وجود خودشان را بشناسند و از آن استفاده کنند ... «حسن بیگی» متولد سال 1336 و دانش آموخته ی رشته ی زبان و ادبیات فارسی است. او مدتی به عنوان کارشناس بخش داستان انتشارات مدرسه مشغول به کار بود و اکنون در مالزی زندگی می کند و در آنجا نیز به عنوان نماینده ی کانون پرورش فکری با ناشران مالایی مذاکره می کند. او، هم برای نوجوانان و هم برای بزرگ سالان می نویسد و از جمله ی آثارش برای نوجوانان می توان به «جشن گندم»، «مروارید ری»، «عموجان عباس»، «اشکانه» و «غنچه بر قالی» (یکی از 25 جلد کتاب برتر سال 2000 در جهان) اشاره کرد.