این کتاب ماجرای پسری به نام «جیسون واکر» را روایت می کند که در اوقات فراغتش در یک باغ وحش کار می کند. در آنجا یک اسب آبی وجود دارد که نمایش اجرا می کند. جیسون یک روز متوجه می شود که از دهان اسب آبی صدای موسیقی به گوش می رسد و به سمت دهان اسب آبی می رود که ناگهان در دهان او می افتد و به این ترتیب وارد دنیای کاملا متفاوتی به نام «لیریان» می شود. در لیریان به افرادی که از جهان دیگری وارد سرزمینشان می شوند «ماورایی» می گویند. پیش از این، مردم سرزمین لیریان، از مهمانان ماورایی به گرمی استقبال می کردند اما پس از آن که امپراطور جادوگری به نام «مالدور» به قدرت می رسد، اوضاع تغییر می کند و افرادی که به مخالفت با امپراطور برمی خیزند شکنجه شده و کشته می شوند. جیسون در این سرزمین به طور اتفاقی با دختری به نام «ریچل» آشنا می شود که او نیز به طور مرموزی از دنیای ما به سرزمین لیریان رفته است، آن دو با هم همسفر شده و تصمیم می گیرند به کمک چند تن از مخالفان امپراطور به جستجوی واژه ای جادویی بروند که قدرت نابودی امپراطور ستمگر را دارد و لیریان را از چنگ ماندروی ستمگر نجات دهند….