می توان گفت فردگرایی یکی از ارکان اگزیستانسیالیزم است و کیرکگور اندیشمندی است که سهمی مهم در تبیین فردگرایی در فلسفه مدرن داشت. او همواره در آثارش انسان را به عنوان فردی منفرد می نگریست و از این جهت در تقابل با فلسفۀ اجتماعی که تحت تأثیر هگل توسعه یافته بود قرار داشت. از سوی دیگر به جای توجه نشان دادن به ایده ها دل در گرو «آنچه هست» داشت و از این نظر نیز خود را مقابل فلسفۀ هگل می دید. این دو رکن اندیشۀ کیرکگور موجب شد مسیری که وی در فلسفه گشود انسان را محور خویش قرار دهد و به مسائل مخصوص به افراد انسان بپردازد. او در آثارش سهم خود را در این راه ادا کرد و تلاش فراوانی برای تبیین و حل و فصل این مسائل نمود. از جمله مهم ترین مسائل هر فرد انسانی رابطۀ او با خود، دیگری و خدا است. اگر از منظر کیرکگور به این رابطه ها بنگریم سه مسئلۀ مهم و اساسی را پیش روی خود خواهیم دید. هر فرد انسانی ناگزیر است در باب شناخت خود، دیگری و خدا و رابطه هایی که در این میان شکل می گیرد مسائلی را بازشناسد و در صدد حل و فصل آن ها برآید. پژوهش پیش رو نشان می دهد کیرکگور در باب این سه موضوع چه آراء و نظریات بدیعی را مطرح کرده است و اگر بخواهیم از منظر او به این سه موضوع بپردازیم مسائل پیش روی ما چه آرایشی خواهند یافت.