بعضی قصه ها دلشان نمی خواهد ناگفته بمانند... لی لی به همراه خانواده اش به خانه ی مادربزرگ بیمارش می روند تا با او زندگی کنند اما در راه ببری جادویی که از دل حکایت های کره ای هالمونی بیرون آمده، سر راه لی لی قرار می گیرد تا لی لی را مجبور کند که با تاریخچه ی پنهان خانواده شان رو به رو شود. در روزگار های دور دور، هالمونی چیزی از ببرها دزدیده بود. حالا هم ببرها آمده اند تا چیزی را که هالمونی دزدیده پس بگیرند. یکی از ببرها پیشنهادی به لی لی می دهد، اینکه لی لی آن چیزی را که هالمونی دزدیده به ببر بدهد و در عوض ببر سلامتی هالمونی را به او برگرداند. لی لی با این پیشنهاد وسوسه می شود، اما معامله با ببرها کار سختی است، چون ببرها هرگز نمی گویند هدفشان از معامله با انسان ها چیست! لی لی مجبور می شود با کمک خواهرش و دوست جدیدش ریکی، یاد بگیرد که خودش را بشناسد و حرف دلش را بلند بزند... و همین طور یاد بگیرد که جلوی یک ببر بایستد.