داستان حاضر روایت دختری است که دوره ی کارآموزی وکالت را می گذراند. او که دختری 24 ساله است بر اثر تحولی درونی، با طی کردن شش مرحله به حقیقت می رسد. این مراحل عبارت اند از: یادآوری با عشق، طلب بخشیدن و بخشیدن، ملاقات با ترس، ملاقات با سایه، ملاقات با خویشتن خویش، و یکی شدن بیرون و درون. در واقع راوی در گام اول به یاد افرادی می افتد که همراه به آن ها عشق می ورزیده است. در گام دوم او می آموزد که همان گونه که ما به دیگران ببخشیم می توانیم از آن ها طلب بخشش داشته باشیم. در گام سوم به این نکته پی می برد که همان گونه که ما ابراز عشق و طلب بخشش می کنیم، ملاقات با ترس ها برایمان آسان می شود و در واقع ترس ها، توهماتی بیش نیستند. در گام چهارم او با قسمت دیوگونه ی وجود خود که به سایه تعبیر می شود آشنا می گردد. او در این وحله یاد می گیرد که چگونه با این بعد ضعیف و پنهانی وجود خود مبارزه کرده و به ملاقات با خویشتن خویش نایل آید. گام آخری که راوی طی می کند، برخورد واقعی و یکی شدن درون و بیرون نام دارد. در این مرحله است که قدم گذاشتن در راه حقیقت آسان می شود.