«بن بست بی ساز» روایت عاشقانه ای ست که از دل مصائب بی پایان زندگی سربرآورده است. «شهرام» که در یک رستوارن از گرفتن سفارش تا آماده سازی و تحویل را انجام می دهد، یک مشتری محبوب دارد: اشتراک 215 که ساکن بن بست بی ساز است. همو که چشم هایش، صدایش و تمام بودنش، شهرام را به زندگی متصل و امیدوار می کند. شهرام که با وجود سن کم، به قدر عمر صدها نفر درد و رنج را تجربه کرده، با عشق این ساکن بن بست بی ساز، این مشترک 215، این سفارش دهنده ی هفتگی یک عدد مینی پیتزا، می تواند تاب بیاورد و ادامه دهد. او نمی داند این زن چرا رستوران آن ها را انتخاب کرده است. این پرسش همیشه پیش رویش قرار دارد و او این پرسش را دستمایه ی رفت وآمد هفتگی اش در مسیر خانه ی او قرار می دهد، موسیقی که هنگام رفتن گوش می دهد، موسیقی که هنگام بازگشتن و تمام و فکر و خیال هایی که با هربار دیدن و شنیدن ساکن بن بست بی ساز سراغش می آید. داستانی که تمام حرکت های ذهنی قهرمان عاشق داستان، زندگی پرفراز و نشیبش، سختی ها و مصایبش، چشیدن لذت همراهی معشوقش و آینده ای که با او متصور است، واقعیت را به خیال پیوند می زند، با امید و آرزو. برای ورود به دنیای عاشقانه ی «شهرام» و مشترک 215، باید با عاشقانه ی «بن بست بی ساز» همراه شد.