کتاب حاضر، دربردارندة داستانی نروژی و ماجرای برخورد و مبارزة مردی به نام «یوهان استن» با مرگ و تاریکی است. یوهان استن در جوانی بنا به اجبار خانواده با دختری به نام «آلیس» ازدواج می کند. آلیس پسری می آورد و بعد از چند سال فوت می کند. یوهان که او را مانعی برای شاد بودن می داند از مرگ او چندان ناراضی نیست. بعد از دو سال، او با دختر هنرمندی به نام «مای» که جوان و زیبا است آشنا شده و زندگی عاشقانه ای را آغاز می کند. بعد از مدتی یوهان متوجه بیماری پیشرونده و غیرقابل علاج خود می شود و در این میان مانی برای نجات وی از درد کشیدن، تصمیم می گیرد که با تزریق آمپول مرگ آور، به زندگی وی پایان دهد.