مدارس شبانه روزی موضوع مورد علاقه ی "ایند بلایتون" (نویسنده ی کتاب حاضر) است. این بار او داستان دخترهای سال آخر مدرسه ی مالوری را حکایت می کند. دخترهایی با خصوصیت های اخلاقی متفاوت و رفتارهای مختلف، اما بیش تر خوش دل و مهربان. در میان بچه های قدیمی دو دانش آموز جدید هستند؛ "آماندا"، که تازه از یک مدرسه ی ورزشی به "مالوری" نقل مکان کرده، و "سوژن" که فرانسوی است و به سختی زبان انگلیسی را متوجه می شود. آماندا دختری متکی به خود و کمی مغرور است که گاه رفتارش باعث دلخوری دوستانش می شود. او متوجه شده یکی از دخترهای سال دوم قابلیت زیادی برای موفقیت در مسابقات ورزشی مدرسه دارد، به همین دلیل بنا به درخواست سرپرست ورزشی مدرسه به آموزش او مشغول می شود. اما اخلاق تند آماندا و سرکش بودن "جون" باعث مشکل بین آن دو شده و آموزش تعطیل می شود. روزی که آماندا برای شنا به دریا رفته بوده، در میان موج های بلند و صخره ها گرفتار می شود و "جون" که همان اطراف در حال تمرین بوده و متوجه موضوع می شود به کمک وی شتافته و از مرگ حتمی نجاتش می دهد. از سوی دیگر دختری از خودراضی به نام "رو" که تمام مباهاتش به ثروت خانواده اش است، برای این که به دوستش ثابت کند نترس و زرنگ است مقداری از پول های به امانت گذاشته شده پیش پرستار مدرسه را دزدیده و با آن ها به خرید می رود. اما پلیس از ماجرا مطلع شده و "رو" به دردسر می افتد و او را از مدرسه اخراج می کنند. با تمام اتفاق های بد و خوب ترم آخر برای بچه های سال ششم به پایان می رسد. آن ها وقتی وارد "مالوری" شدند، دوازده سال بیش تر نداشتند، اما حالا به خانم هایی تبدیل شده اند که هریک برای ادامه ی سرنوشت خویش پا به جامعه می گذارند.