خاستگاه واژۀ دموکراسی را میتوان یونان قدیم دانست و معنای آن حکومت مردم است. با این حال هیچ اجماعی دربارۀ تعریف این واژه وجود ندارد. آبراهام لینکلن آن را «حکومت مردم، به وسیلۀ مردم و برای مردم» خواند و شومپیتر آن را اینگونه تعریف میکند: «میتوان گفت دموکراسی یک روش سیاسی است، نوع خاصی از ترتیبات نهادی برای دستیابی به مشروعیت سیاسی و تصمیات اجرایی است». وی در تعریف روش دموکراتیک مینویسد: «روش دموکراتیک نوعی از ترتیبات نهادی برای اتخاذ تصمیمات سیاسی است که در آن افراد قدرت تصمیمگیری را از طریق یک مبارزۀ رقابت آمیز برای بهدست آوردن آرای مردم، کسب میکنند». گانینگ در تعریفی معطوف به انواع حکومت می نویسد: «دموکراسی نوعی حکومت است و منظور از حکومت نیز کاربرد انحصاری زور فیزیکی است. حکومت عبارت است از مجموعهای از قوانین و اجرای آنها از طریق زور انحصاری. در کلیۀ دولتهای بزرگ وظیفۀ وضع و اجرای قوانین بر عهدۀ کارگزارانی است که برای این کار استخدام شدهاند. این کارگزاران انحصار زور را مدیریت می کنند.... از ویژگیهای مهم دموکراسی این است که مردم از طریق انتخابات دورهای بر اکثر کارگزاران مهم و برجسته نظارت میکنند. این نظارت بهطور مستقیم از طریق برگزاری همهپرسی و یا به طور غیرمستقیم از طریق انتخاب تعدادی نماینده اعمال میگردد. در این معنا دموکراسی"از مردم، به وسیله مردم و برای مردم" قلمداد میشود». در نهایت پرزورسکی و همکارانش درتلاش برای ارائۀ شاخصی برای دموکراسی در تعریف آن مینویسند: «دموکراسی برای ما نظامی است که حاکمان آن از طریق انتخابات رقابتی انتخاب میشوند». لذا بهطور خلاصه میتوان گفت دموکراسی یعنی حق تصمیم گیری مردم در امور مربوط به خودشان و نظارت مردم بر کارگزاران در هنگام اجرای این تصمیمها و در واقع پاسخگو کردن آنها. امری که نیازمند برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، وجود جامعه مدنی قدرتمند و بهویژه احزاب قدرتمند، رسانههای آزاد، قوه قضائیۀ مستقل و ترتیبات نهادی و سازمانی حامی نظم دموکراتیک است. با وجود تاریخچۀ فوق دربارۀ واژۀ دموکراسی و این مسئله که بحث پیرامون نظامهای سیاسی کشورها به زمان ارسطو بازمیگردد اما اصولادر بحث پیرامون گذار به دموکراسی به نظریههایی توجه میشود که پس از جنگ جهانی دوم مطرح شدند و سرآغاز آن را میتوان مقالۀ لیپست دانست که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد.