دکتر «فرانسوا سارازان» از «دوئه» برای ایراد سخنرانی به انگلستان می رود و در آنجا متوجه می شود که صاحب ثروت هنگفتی است. به زودی پرفسور «شولتسه» نیز وارث شناخته می شود. دکتر سارازان، شولتسه و پسر دکتر «اوکتاو»، دوست خانوادگی آنها، و «مارسل بورکمن» شروع به استفاده از ثروت در جهت ترقی تمدن و صنعت می کنند. در طی پنج سال موسسه ای غول آسا و نیز شهری که در عین حال کارخانه ای نمونه هم می باشد، به نام «اشتاهلشتات» معروف به شهر پولاد ساخته می شود. پروفسور شولتسه معادن را استخراج و آن را تبدیل به پولاد می کند و از آنها در خدمت توپ سازی جنگی استفاده می کند. به زودی شهر پولاد به منطقه ای مخوف در دستان شولتسه تبدیل می شود؛ اما به یاری مارسل بروکن دوباره شهر اشتاهلشتات به شهری نمونه تبدیل شده و موجب افتخار دکتر سارازن و دکتر مارسل بروکن می شود.