خواه ساعت ساز باشیم یا معمار، خواه انسان شناسی باشیم در میان مردم بومی یا باستان شناسی در کاوش شهری باستانی، خواه شاعر باشیم یا یک نوازنده بداهه پرداز درهرصورت در کار ساختن چیزی هستیم. در این کاروبار ساختن، همواره این پرسش مطرح است که چه نسبتی و چه رابطه ای میان آنچه می اندیشیم، آنچه با دستانمان انجام می دهیم و آنچه در مصالح ما به عنوان اثر تجلی می یابد وجود دارد. مهم ترین شق این پرسش مربوط است به فاصله میان نظر و عمل، اندیشیدن و ساختن، پژوهیدن و خلق اثر هنری که همگی در فضای دانشگاهی موضوع بحث هایی گسترده بوده و هست. رسالت علمی تیم اینگلد از همان ابتدای تحصیل در رشته انسان شناسی این بوده است که ماهیت این فاصله را شناسایی و برای ازمیان برداشتن آن بکوشد. در ساختن او با تکیه بر طیف گسترده ای از مباحث نظری و عملی از مباحثی در فلسفه و روان شناسی ادراکی گرفته تا روند ساخته شدن یک کلیسای گوتیکی و با استفاده از بسیاری مثال های ملموس از زندگی روزمره از بافتن یک سبد حصیری گرفته تا پروازدادن یک بادبادک بحثی نبوغ آمیز را پی می گیرد تا نشان دهد میان آنچه می اندیشیم و آنچه با دستانمان انجام می دهیم تفاوتی ماهوی وجود ندارد و سبب ساز این جدایی خود ما بوده ایم که از آغاز روزگار مدرن، تطابق خویش را هر چه بیشتر با جهانی که درش هستیم برهم زده ایم.