تاریخ خاورمیانهی خون و مصیبت، نشانمان میدهد که عقلانیت، رادیکالترین رفتار انسانیست وگرنه هزاران سال کشتار و نسلکشی، راه انداختن جوی و رود خون، تجاوز و تعدی و حملههای انتحاری که کار هر روزهی عدهی زیادی در این جغرافیا بوده و هنوز هم هست! در میان این بلبشو و میل جنونآمیز به کشتن به نام خدا، انگار خرد ناب ادبیات نفس به نفس احساسات عمیق انسان هنرمندکه نگاه و منظرش به قلبیست که در سینه میتپد، تنها نجاتدهنده است؛ کتاب «خواب در باغ گیلاس» یکی از همان نمونههای حی و حاضریست که میتوان به آن رجوع کرد، برای فهم و شناخت هرآنچه در این خاورمیانه بر ما گذشته و میگذرد و آنچه میشد و میشود که به آن دست یازیم. ازهر جرجیس عراقی در این رمان درخشان، از زیستن در سرزمینش تا رفتن به سویی دیگر و درنهایت سکنی در بیوطنی نوشته و در روایتی سرشار از خیال و سیالیت، ریشههای این حجم از نزاع بر سر قوم و نژاد و مذهب را هویدا کرده است. خواب در باغ گیلاس نه فقط داستان مهاجرت از شرق به غرب و روایت رویاهای ازدستشده و جنگ بر سر خداییست که کمی با خدای دیگری متفاوت است، بلکه نقب زدن به ریشههای فکری و روانی حاصل از فرهنگ، جغرافیا و تاریخ مردمان در این سو و آنسوی آبها هم هست که خواندن و مداقه در آن را، با اندوه تمام، جذابتر هم میکند.