این کتاب دربردارنده داستانی پر هیجان و تخیلی است که قهرمانانش کودکانی در آستانه نوجوانی اند. برای اهالی شهر جوئل دیدن بچه هایی در زنجیر چیزی عادی است، در اینجا بچه ها از وقتی راه رفتن یاد می گیرند با زنجیر حفاظتی به والدینشان یا کفیلان مقدس متصل می شوند تا روزی که به سن دوازده سالگی برسند و از آن زنجیر رها شوند؛ اما وقوع اتفاقی باعث می شود مراسمی که قرار است در آن گلدی و هم سالانش از زنجیرها رها شوند به تعویق بیفتد و این صبر گلدی را که در زنجیرهای تنبیهی هم گرفتار است به اتمام می ساند، او تصمیم می گیرد فرار کند و به موزه پناه ببرد، موزه ای که فرقی اساسی با آنچه که باید باشد دارد و وقایعی هولناک را در دل خود پنهان کرده است.