فاصله ای بین تاریخ و تئوری معماری قرن بیستم و نظریه های فرهنگی مدرنیته وجود دارد. در این کاوش در رابطه بین مدرنیته، مسکن و معماری، هیلدا هینن تلاش می کند تا شکاف بین گفتمان جنبش مدرن و نظریه های فرهنگی را پر کند مدرنیته از یک طرف، وی از منظر نظریه انتقادی درباره معماری بحث می کند و از سوی دیگر، موقعیت های درون نظریه انتقادی را با پیوند دادن آنها با معماری اصلاح می کند. وی معماری را به عنوان یک زمینه فرهنگی که ساختار زندگی روزمره را تشکیل می دهد و دارای تناقضات اساسی ذاتی مدرنیته است ارزیابی می کند و معتقد است که با این وجود معماری از ظرفیت خاصی برای اتخاذ موضع انتقادی در برابر مدرنیته برخوردار است.