مهتا مردی هندی است که بالونی سفید دارد و با این بالون به هر جا که بخواهد در کمترین زمان سفر می کند. در بخشی از داستان می خوانیم: «سوار باد شد و رفت روی دریا... نه قطب نما داشت و نه می دانست کجاست و کجا دارد می رود و نه می توانست هیچ تغییری در جهت حرکت بالون بدهد - تسلیم باد بود. با خودش عهد کرد که به هر جایی که رسید، به جای هر کار دیگری مثل تلفن زدن به دفتر شرکت در دهلی و خبر دادن از سلامت خودش یا تماس گرفتن با خبرنگارها و روزنامه نگارها و تعریف کردن واقعه و چاپ کردن شرح حالش در روزنامه ها و مجله ها، خودش را از همه کس پنهان کند و به این ترتیب همه ی نیروهایی را که به کمکش آمده اند توی وجودش ذخیره کند و با استفاده از همه ی این نیروها و تجربه ای که به دست آورده است و با به کار گرفتن همه ی استعدادهای ذاتی و اکتسابی همه ی عمرش، بهترین، رونده ترین، پرنده ترین، سبک ترین و خوش دست ترین بالون دنیا را بسازد.»