شاعر، رمان نویس و نقاش بزرگی همچون کامینگز، با شعرهایی سرشار از نمودهای عشق و طبیعت، یکی از همان نوابغی بود که با شوخ طبعی به جهان پیرامونش نظر داشت و سیاست و وضعیت موجود را بی رحمانه نقد می کرد. «ای. ای. کامینگز» با جوایز ادبی بسیار و همزمان محبوبیتش نزد مردم، شعرش آینه ای از زندگی پرتلاطمش بود. کامینگز با تجربه ی سفرهای بسیار، تحصیلات در دانشگاه هاروارد، کشیدن مدام نقاشی، فعالیت های سیاسی و اتهام جاسوسی و زندانی شدن در پاریس و نوشتن یکی از بهترین رمان های خودزندگی نامه ای همه ی دوران ها، همواره و بی وقفه از کودکی شعر نوشت؛ شعر اولویت زندگی اش بود و شاعری پیشه ی اولش. کتاب «خسته ای (فکر می کنم)» گزیده ای از اشعار این شاعر بزرگ آمریکایی ست که همه ی نشانه های شعر او از غنی ترین عاشقانه ها گرفته تا طنازی اش نسبت به هستی و طعنه هایش به سیاست را در شعرهای این مجوعه می توان دید. شعر کامینگز چنان در همه ی عناصرش منحصر به خودش بود که حتا هنگام ترجمه شدن به زبانی دیگر نیز می توان شعرهایش را با اولین مواجهه از دیگران تشخیص داد. کتاب «خسته ای (فکر می کنم)» شعرهایی دارد سرشار از عاشقیت، تصویرسازی حاصل از لذت تماشای جهان با تحیر، هجو و نغزگویی و خیال پردازی و رویابافی، همان خیال و رویایی که سوزان سانتاگ می گفت آرزو دارد همواره با آن زیست کند. کامینگز زندگی در جهان را همزمان شادمان و تراژیک می دید، درست مثل این شعرش: «از دروغ بزرگ خواب برمی خیزم/ و تماشا می کنم که گل های سرخ روز ریشه می کنند.»