نویسنده در «نفوس مرده»، کارمندی به نام چیچیکوف را به تصویر می کشد که برای دست یابی به ثروت، بر حسب تصادف در معامله ای غیر قانونی قدم می گذارد و در این راه دست به هر کاری می زند. در حقیقت گوگول تمامی این حوادث را با استادی ستایش انگیزی بر زمینه ی پرده ی نقاشی رنگارنگی از شهرستان ها و روستاهای روسیه برجسته می کند و جز قهرمان اصلی، چهره های گوناگونی را به تصویر می کشد که همگی قهرمانانی فراموش نشدنی اند. او از سوی دیگر هرگز جنبه ی شاعرانه و تغزلی را از نظر دور نداشته و این شیوه به اثرش رنگ شعری می بخشد. «نفوس مرده» با وجود مسخره آمیز بودن مضمون، دلپذیری موضوع و دل نشینی مکالمه ها، پس از انتشار به شکل تصویری شوم و صادقانه از حقایق و اوضاع روسیه تلقی شد و بار دیگر گوگول قاضی بی رحم و باریک بینی معرفی شد که جز معایب و نواقص چیز دیگری را نشان نداده است و این خود نقض غرض بود، زیرا قصد گوگول نشان دادن یک روسی تمام عیار بود، چه در نمایش خصایل اخلاقی و غنای روحی و چه در به تصویر کشیدن معایب، که همه ی این ها با در نظر گرفتن جنبه ها ی مسخره آمیز و خنده آور ساخته شده است. اما در شخصیت گوگول میان جنبه ی انسانی و هنری رابطه ای وجود نداشت. جنبه ی انسانی او می خواست کشورش را به افتخار برساند و جنبه ی هنرمندی اش آثاری خلق می کرد که جنبه ی انسانی او را تباه می کرد. سوء تفاهم غم انگیز و قضاوت بی رحمانه ی مردم از داستان «نفوس مرده» نویسنده را به تزلزل شدید روحی دچار کرد، چنان که مدت ها میان اقامت در صومعه و سفر به اورشلیم تردید داشت. سپس ناگهان از پترزبورگ گریخت و به رم رفت و در رم به نوشتن دنباله ی داستان پرداخت تا شاید بتواند اثری درخشان پدید آورد و به گمان خود با خلق قهرمانی مثبت و با تقوی اشتباه قسمت اول را جبران کند و در واقع «نفوس مرده» را به «نفوس زنده» مبدل کند و محاسن و فضایل ملت روس را در آن به تصویر کشد. هر چند که در این کار نیز به نوعی دیگر با شکست روبه رو شد و تصویری از آن چه که خود خواهان آن بود ارائه نداد، اما گوگول را می توان از بزرگ ترین نویسندگان روسی دانست که چه از نظر قدرت تخیل و چه از نظر سبک نگارش هیچ نویسنده ی روسی نتوانسته است چون او تا این حد به غنای زبان دست یابد. گوگول طبعی ناسازگار و حساسیتی بیمارگونه و روحی انزوا طلب داشت، اما همین بیمار روحی از قدرت خلاقانه ی شگرف و بصیرت فراوان و چشم تیزبین و نقادانه برخوردار بود. او را به حق می توان از نویسندگان دوره ی رومانتیسم و رئالیسم به شمار آورد و نفوذش در ادبیات روس چنان است که همواره از او به عنوان یکی از نویسندگان شاخص ادبیات روس می توان نام برد.