رمان "دل دلدادگی" به قلم "شهریار مندنی پور"، داستانی است خیرهکننده از عشق و دلها، که مسیری دور و دراز را طی میکند. داوود، معلمی از شهر است که نماد قشر تحصیلکرده بعد از انقلاب بوده و روجا یک بانوی روستایی با آرزوهای دور و دراز است، که سه مرد را در دام عشق خود اسیر کرده است. روجا به یک روستایی جوان به نام کاکایی، قول ازدواج داده است اما وقتی کاکایی از سربازی برمیگردد، او را در عقد و ازدواج مرد دیگری میبیند که کسی نیست جز داوود. بنابراین کاکایی راهی جبهه میشود و قسمت اعظمی از رمان که در جنگ سپری میشود، مربوط به کاکایی و وضعیت اوست. در همین بین، یک قاچاقچی اشیای عتیقه به نام یحیی نیز به رمان "دل دلدادگی" اضافه میشود که سعی دارد از طریق دوستی با داوود، به روجا نزدیک شود. "شهریار مندنی پور"، فضای رمان "دل و دلدادگی" را در رودبار شکل داده و داستان از زلزلهی وحشتناک رودبار در سال 1369 پا میگیرد. این اتفاق زندگی روجا و داوود را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و ویرانههای رودبار که صدها زندگی ویران شده را در بردارد، تمام آنچه روجا و داوود به سختی برای خود دست و پا کرده بودند را در خود بلعیده است. داستان میان کاکایی و جنگ، قصهی عشق داوود و روجا و اتفاقات جانبی در دوران است که سرانجام در فصل ششم، بار دیگر به زلزله بازگشته و فصل پایانی کتاب، خواننده را با معمایی که چگونگیاش هرگز آشکار نمیشود، تنها میگذارد. "شهریار مندنی پور" این رمان را با تجربهی سالها حضور خود در میدان جنگ و پشت سنگرها و مشاهداتی که از سفر به رودبار در جریان زلزله و خرابیهای دهشتناکش داشته، به نگارش درآورده است.