از یک سو، مسجّل شدن مسیری که به جهانی شدن اقتصاد انجامید و از سوی دیگر، فروپاشی بلوک شرق در پایان دهۀ 1980، به تکاپویی برای شناسایی ساختارهای نهادی متفاوتی دامن زد که ضامن تکثر اقتصاد سیاسی سرمایه داری پیشرفته بودند. کتاب حاضر هم حاصل این تکاپو است و هم متنی است انتقادی ناظر بر تعجیل در ارائۀ الگوی یکّه ای از اقتصاد سرمایه داری به کشورهای اروپای شرقی. الگویی که یکّه بودن خود را از ادعای پایان تاریخ استنتاج می کرد. با بررسی تأثیرات جهانی شدن اقتصاد بر کشورهای توسعه یافته، نویسندگان این کتاب نشان می دهند که آنچه با آن مواجه هستیم، نه پایان تاریخ که بازگشت از آن و رجوع به شرایطی است که در دوران های اولیۀ سربرآوردن نظام سرمایه داری در جهان غرب حاکم شد؛ یعنی بیکاری های گسترده و مزمن، پوشش های رفاهی محدود و متزلزل، ناپایداری اشتغال و غیره که همگی ویژگی های این نظام در آغاز تولد و همچنین در دوران سخت بلوغش بودند. حاصل کار، سست شدن بنیان های اجتماعی است در این کشورها و محدود شدن چشم انداز تبیین سیاست هایی دموکراتیک که همچنان به امکان مداخله در مقیاس دولت ملت وابسته است.