روز خرگوش رمان صد و بیست صفحه ای بلقیس سلیمانی حال و هوایی متفاوت از آن چه پیش تر خوانندگان او با آن روبه رو شده اند را پیش رو می گذارد. در بخشی از این رمان می خوانیم: «از خیابان فروردین وارد میدان انقلاب می شوم، میدان مثل همیشه شلوغ است. این همان جایی است که فکر می کنم تهران را به دو قسمت تقسیم میکند، نه به شمال و جنوب جغرافیایی که به مردمانی شمالی و جنوبی، نه حتی به شمال شهری و جنوب شهری که معنایی کم وبیش ایدئولوژیک و سیاسی دارد، که به شمال و جنوب فرهنگی. چهره هایی که در قسمت جنوبی میدان می بینی از جهت ظاهر و خطوط چهره و حرکت اعضای بدن و نوع پوشش و حتی هاله ی اطراف شان با مردمان قسمت شمالی میدان متفاوت هستند. این جا در این بخش از میدان چیزی از حاشیه، از روستا، از شهرستان حضور دارد. انگار این بخش از شهر گلوگاه آمدوشد مردمان حاشیه ای و غیرتهرانی است...