بلقیس سلیمانی، نویسنده ای است که داستان نویسی اش را دیر شروع کرد، اما تبدیل شد به یکی از چهره های ادبی مهم همین سال های پراتفاق و حاشیه ای که در آن ها نفس می کشیم. خانم سلیمانی در چهارمین دهه ی عمرش آن قدر به مرگ و شوخی های آن فکر می کند که گاهی آدم را به این گمان می اندازد، در زندگی اش چه قدر با ابعاد آن برخورد داشته است. خانم نویسنده در داستان های کوتاه این کتاب برای فاصلهٔ میان «جدی بودن» و «جدی نبودن» زندگی های امروزی شهری آدم های را پیدا کرده که هر روز، شاید، از کنارشان رد می شویم و سعی می کنیم شانه مان به آن ها برخورد نکند. بلقیس سلیمانی از این آدم ها نوشته، از همان هایی که قرار است روزی برای مردن شان آگهی های کوچک تسلیت به روزنامه بدهیم و فکر کنیم.، «خب، این هم از وظیفه ی اخلاقی مان!»