«طاهره کریم قاسمی» بر حسب تصادف یکی از دوستان سی و اندی سال پیش خود را هنگام انتخابات انجمن اولیا و مربیان مدرسه دخترش می بیند و به ناگاه تمام خاطرات گذشته محنت بارش برای او زنده می شود. «مرضیه» که از دوستان دوران دانشجویی و فعالیت های سیاسی دهه ٦٠ طاهره است به او قول می دهد که دوباره همدیگر را ببینند. اضطراب و دلشوره در قالب حملات عصبی «طاهره» را از پا انداخته و او را وادار می کند خاطراتش را به سختی در پیش دیدگان خود مجسم کند: او طاهره ١٧ ساله را به یاد می آورد که در آستانه مرگ پدر که به بیماری مصیبت بار سرطان دچار شده برای دلخوشی پدر و اینکه نگران دخترکش نباشد عمو و خانواده اش او را به عقد پسرعمویش «احمد» در می آورند. روستای «گوران» محل وقوع حوادث زندگی پر فراز و نشیب طاهره است. «احمد» بعد از عقد طاهره برای همیشه می رود. او که هوادار یک سازمان سیاسی دهه شصتی است از خود برای طاهره فقط یک خاطره باقی می گذارد. طاهره احمد را دوست دارد و پدر هم چند روز بعد از عقد طاهره و احمد می میرد...