"بازی آخر بانو" روایت داستان زندگی دختری به نام گل بانو است که در روستا زندگی میکند و موانع زیادی جلوی پایش قرار میگیرد. گل بانو قصد دارد به دانشگاه برود و سرنوشتی را که جامعه، روستا و مادر سرایدار مدرسه و مردهشویش برای او پیشبینی میکنند، تغییر دهد. او در طی زندگی خود عاشق میشود، خواستگارانش را رد میکند، تن به ازدواجی میدهد که منجر به طلاق میشود و کودکش توسط شوهر سابقش ربوده میشود و تجربههای گوناگونی را پشت سر میگذارد. در رمان بازی آخر بانو تیپهای مختلف دهه ۱۳۶۰ ایران نقش دارند: مبارز سیاسی چپ، روشنفکر، حاجی بازاری، جوانان خلاق و علاقمند به ادبیات، کارگزار سیاسی دولت جمهوری اسلامی و زن بیپناه سرگردان. بلقیس سلیمانی در رمان بازی آخر بانو شگردی به کار برده است تا آزادی گفتار بیشتری بدست آورد. در پایان کتاب، خواننده متوجه میشود که داستان ساخته و پرداختهٔ یکی از شاگردان کارگاه نویسندگی راوی است و حاصل جستجوهایی که در مسیر زندگی گل بانو کرده است. بنا براین با وارد کردن عنصر بازی و شک در ماهیت و مسیر تحول پرسناژها، نویسنده فضایی از خیال و حدس در ذهن بوجود میآورد که در آن جوهر رمان نمایان میشود.