داستان این رمان درباره ی یک خانواده ی 4 نفری است. پدر خانواده از فعالین حزب توده و گروه های مارکسیستی در دوران قبل از پیروزی انقلاب است که بعد از پیروزی انقلاب دچار سرخوردگی شده و از گذشته خود پشیمان گشته است. پسر خانواده، آرمان، از نظر فکری و عقیدتی راه پدر را ادامه می دهد و در دوران جوانی تبدیل به شاعری می شود که اشعارش از سوی حکومت (بخوانید نظام جمهوری اسلامی) ممنوع الانتشار اعلام می گردد. در ادامه ی داستان، آرمان به مواد مخدر معتاد و در تیمارستان بستری می شود. مهمترین محور القایی این اثر نگاه منفی و ناامید کننده ی این خانواده نسبت به وقوع انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس است که سیاهنمایی مطلق بر آن حاکم است.