قاصد بهار از زندگی خانواده ای حکایت می کند که آیدا یکی از اعضای آن است. دختری جوان که در سن ازدواج به سر می برد و از سوی برادر عروس شان، میثاق، مورد مهر قرار گرفته است؛ اما برادر بزرگ تر او پویان به دلایلی که برای خودش دارد دل خوشی از میثاق ندارد و نگرانی از آینده خواهرش با حضور در کنار این مرد او را به این وا می دارد تا تمام قدرت خودش را به کار بگیرد و آیدا را از فکر کردن به میثاق بر حذر دارد. اما ماجرا تنها به آیدا و پویان ختم نمی شود و زمان زیادی از با خبر شدن آن دو از علاقه ی میثاق به آیدا نمی گذرد که پدرش برای خواستگاری کردن از دختر حاج حبیب پای در حجره خانوادگی آن ها می گذارد. از سوی دیگر شهربانو، مادر حبیب زمزمه هایی از آشتی دادن دو برادر که سال هاست رابطه شان را با هم قطع کرده اند می کند، این زمزمه ها و این خواسته عجیب دل گوهر را شور می اندازد، او دلشوره می گیرد از این که باری دیگر با عارف و شایسته رو به رو شود، با زن و شوهری که باور دارد شایسته ی از سر گیری ارتباط نیستند!