"وقتی نازلی آمد…" رمانی است ایرانی به قلم "تکین حمزه لو" که قصهی مینا و پیمان را بازگو میکند. آنها زوجی هستند که پیشینهای مشابه دارند و زندگی مشترکشان بر اساس این تجربیات مشترک بنا شده است. به نظر می رسد که آنها زندگی مسالمت آمیزی دارند زیرا عیب های یکدیگر را میپذیرند و از نقصهای هم عبور میکنند. با ورود همسایه جدید، پس از چند سال زندگی مشترک، تلاطمی بیسابقه در زندگی آنها پدید میآید و طوفان همه چیز را در هم میشکند. "تکین حمزه لو" که بارها در رمانهایش نشان داده که دغدغهاش زنان و مشکلات آنهاست، در "وقتی نازلی آمد…" آمد هم به سراغ زنان بدون همسر رفته است. زنانی که در جامعهای قضاوتگر، با مردانی رو به رو میشوند که آنها را آمادهی تصاحب میبینند و همسرانی که آنان را تهدیدی برای زندگی متاهلی خود میدانند. بماند که هزاران دغدغه مالی و عاطفی دیگری نیز برای چنین افرادی مطرح است. نکته دیگری که در داستان "وقتی نازلی آمد…" به تصویر کشیده شده، رفتارهای بیمارگونهای است که اغلب به اشتباه به عنوان عشق تعبیر می شوند و اگر به موقع تشخیص داده و درمان نشوند، می توانند آزارهای جبران ناپذیری داشته باشند. مردانی که به نام غیرت، زنان خانواده خود را محدود می کنند و زنانی که با وجود زنجیرهایی که جامعه و اطرافیان بر گردنشان انداختنهاند، برای حفظ استقلال خود تلاش می کنند. زنانی که اجازه نمیدهند دیگران برای آنها تصمیم بگیرند، بلکه خودشان با قضاوت معقولانه و منطقی، گلیم خود را از آب بیرون میکشند. این جنبه از قلم "تکین حمزه لو" است که مخاطب را به تحسین وا میدارد و بی شک برای تمام خوانندگان، خصوصا افرادی که قصد ازدواج و آغاز یک زندگی مشترک را دارند، خوانشی روشنگر خواهد بود.