مطالعات شرق شناسی در سال 1312 م،با شکل گیری کرسی تدریس زبان های شرقی در دانشگاه های اروپایی آغاز شد.این مطالعات با رونق سفرنامه نویسی در پی عصر اکتشافات تداوم یافت و از ربع آخر قرن هجدهم برمبنای گفتمان مدرنیته به صورت یک رشته مطالعات علمی درآمد.از آن جائی که در این گفتمان دانش و قدرت در پیوند باهم معنا و مفهوم می یافتند،قدرت های امپریالیستی به تدریج از دانش حاصل از مطالعات شرق شناسی برای نفوذ،تسلط و غارت منابع طبیعی و فرهنگی ممالک تحت استعماره بهره برداری کردند. «محمد قلی مجد»،استاد بازنشسته دانشگاه پنسیلوانیا،در کتاب این کتاب با تأکید بر اسناد وزارت امور خارجه ایالات متحده،نشان می دهد که در عرصه ی روابط فرهنگی و علمی رابطه ی ایالات متحده و ایران در فاصله سال های 1320-1304 ه.ش/1941-1925 م در قالب«گفتمان تاراج»تعریف می شده است. به عبارت دیگر،وی بیان می دارد که یکی از نتایج پیوند دانش حاصل از مطالعات شرق شناسی و قدرت امپریالیسم،نفوذ«گفتمان تاراج» در اندیشه و عمل شرق شناسان در عرصه ی روابط علمی و فرهنگی با ممالک تحت استعمار است.چنان چه شرق شناسان و موسّسات شرق شناسی در ایالات متحده به بهانه ی تحقیق و پژوهش به غارت آثار باستانی و گنجینه های هنری ایران در فاصله ی سال های 1320-1304 ه.ش پرداخته و همانند سیاستمداران و مأموران وزارت امور خارجه و سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا در ایران،رفتار می کردند. به بیان دیگر تاراج بزرگ فصلی غم انگیز و تأسف بار از تاریخ ایران در دوره رضاشاه است؛ بخشی ناشناخته از تاریخ معاصر ایران است که در کشاکش سیاست های روز تاکنون از نظرها مخفی مانده است. در این کتاب با استناد به اسناد وزارت خارجه آمریکا از ماجرای تاراج بزرگ میراث باستانی ایران به دست آمریکاییان و عوامل داخلی آنان پرده برداشته شده است. شاید بسیاری از ایرانیان حتی اهل تحقیق و نظر، ندانند این حجم عظیم و خیره کننده از ثروت باستانی ایران چگونه به موزه متروپولیتن، بوستون، شیکاگو و ... راه یافته است؛ و نیز شاید ندانند 000/30 قطعه لوح گلی فاخر و نفیس چگونه به صورت «امانت» و به بهانه رمز گشایی به شیکاگو منتقل شد و دیگر هرگز به ایران برنگشت.