«بیا مشهد» زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می خوانیم: یادم هست در ارتفاعات حسین آباد بود. دشمن بالای کوه مسقر بود، ماهم پایین کوه، خوابیده و درازکش تو برف ها و یخ زده بودیم. در آن سرمای کردستان، وقتی دست می زدیم به لباس خودمان عین تخته صدا می کرد، از شدت سرما خشک شده بود! بعد شهید سیفی موقعی که ما درازکش بودیم، ایشان خیلی عادی راه می رفت! می گفتیم: حاجی بشین می زنند. اما گوش نمی داد، آخر سر بهش گفتیم: حالا که راه می ری، برو اونطرف راه برو تا حداقل ما رو نزنند. حاجی می رفت و می آمد و به بچه ها نیرو می داد، آخه بچه ها کپ کرده بودند. نماز جماعت های باحالی داشت. وقتی که اذان و اقامه گفتنش تمام می شد شروع می کرد به خواندن دعای قبل نماز، بچه ها چشمشان را می بستند و شروع به گریه می کردند و با حالت گریان تکبیر را می گفتند. این تأثیر نفس و حال این شهید بزرگوار بود. بنده تا حالا چنین نماز جماعتی ندیدم. بچه های رزمنده با علی خیلی انس داشتند. جذبه علی در اخمش نبود، بلکه لبخندش بود که جذب می کرد. او بسیار خوش رفتار بود. تو هرجاکه لازم بود حضور داشت. اگه توی تخریب نیاز بود می رفت، یا اگه نیاز به غواص، اطلاعاتی و ... بود حتما می رفت.