فلسفه ی داستان های جذاب امروزی همچنان بر همان اصول درام ارسطویی استوار است؛ گره ای ایجاد می شود، سوالی پدید می آید و خواننده برای یافتن سوال و باز شدن گره، روزها، ماه ها و حتی گاهی سال ها به تعقیب خط داستان می پردازد. در داستان های این چنینی، نویسنده خواننده را برای ارائه پاسخی درخور به سوالات داستان، مفتون هنر تعلیق داستان می کند. حال اگر حکایتی برای ما خوانده شود که نویسنده نطفه ی سوالی را در ذهن منعقد کند اما به آن پاسخ ندهد چه؟ احتمالا ذهن ما در چنین مواردی حالتی از بهت و حیرت به خود می گیرد، حالتی که نه تنها خوشایند نیست، بلکه به سرگیجه ی ذهن ما می افزاید. این سرگیجه همان چیزی است که داستان های ذن به دنبال آن هستند. در واقع مکتب ذن منشا بیداری معنوی انسان را نه در یافتن پاسخی عمیق و شگرف برای سوال های بی نهایت ذهن، بلکه در کنار آمدن انسان با نمی دانم های خود می داند. داستان های ذن با ایجاد حس نمی دانم روزنه ای در ذهن می گشاید که تفکر را راهی به آن نیست.