چنین به نظر می رسد که بین تمامی موجودات زمین ، تنها انسان است می داند که می میرد. او از این پایان محتوم آگاه است و از آن می هراسد، مگر نه آنکه همه قصه ها و اسطوره های جستجوی جاودانگی، به دلیل هراس از مرگ بوده است و سرانجام بشر از نا امید از پیدا کردن این اکسیر به درمان دیگری پناه بره می برد او مرگ را فراموش می کند. اما شاعر و نویسنده این راه ساده و پر گذر را رها کرده و راهی هولناک را انتخاب می کند، او به این مغاک خیره می شود و سپس همه ی آنچه که دیده است را با ما مخاطبان همه دوره ها در میان می گذارد. این کتاب روایت اندیشه های شاعران کهن و معاصر ایران است از این دیدار