کتاب مصوّر حاضر، از مجموعة «افسانه های دخترونة ایرونی» است که با هدف آشنایی مخاطبان گروه های سنّی (ب) و (ج) با این گونه افسانه ها و در قالب شعر عامّه به نگارش در آمده است. در داستان «چهل گیس و حسن کچل» آمده است: «حسن کچل» از کچلی اش خجالت می کشد و هرگز بیرون نمی رود، تا این که یک روز راضی می شود و در باغی «دختر چهل گیس» را می بیند. «حسن کچل» عاشق «چهل گیس» می شود و تصمیم می گیرد او را از دست دیو بدجنس نجات دهد. همزاد «حسن» در مقابل گرفتن عمرش، راه نجات «چهل گیس» را به «حسن کچل» نشان دهد و «حسن کچل» با شکستن شیشة عمر دیو، «چهل گیس» را به پدرش که پادشاه است، می رساند. پادشاه نیز در مقابل، قرار ازدواج دخترش را با «حسن» اعلام می کند، امّا «حسن» می داند که فردا عمرش تمام می شود. در پایان، نامه ای از همزادش دریافت می کند که نوشته: به دلیل خوش قولی اش، عمرش به او برگردانده شده است.