دختری به قتل رسیده که در عین شگفتی همه ی آدم های اطرافش را می توان با دلایلی محکم و متقن به قتل متهم کرد! این نکته ی اساسی کتاب «صورتش را بپوشان» است و به این داستان ویژگی ای می دهد که در کمتر داستان جنایی می توان سراغ گرفت. «پی. دی. جیمز» که با پا گذاشتن روی شانه های غول هایی همچون «سرآرتور کانن دویل» و «آگاتا کریستی» خودش را به جایگاهی رفیع در ادبیات پلیسی و جنایی رسانده، با خلق کارآگاه «آدام دالگلیش» به قهرمانی دست یافته که انگار ترکیبی از پوآرو و شرلوک هلمز است، با فرمی از استنتاج و گفت وگو که در مواجهه با هر شخصیت و مظنونی، از میان گفته ها، ناگفته ها را بیرون می کشد و هرآنچه مظنون حین مکالمه به آن فکر می کرده ولی به زبان نمی آورده را درمی یابد! رمان «صورتش را بپوشان» اولین کتاب از مجموعه داستان های «کارآگاه آدام دالگلیش» است و نویسنده اش با همین اولین کتاب صاحب چنان اعتباری شده که بسیاری این کتاب را همچنان بهترین اثرش می دانند. داستانی که ماجرای قتل زنی زیبا و دلربا را در خانه ای دنبال می کند که همه بالقوه مظنونند و به سختی می توان تشخیص داد که قاتل واقعی کیست. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم این ترفند جیمز در «صورتش را بپوشان» خواننده را به سمت تفسیرها و تحلیل هایی می برد که مصداق هایش هم در داستان هم در جامعه ی اطرافش وجود دارند. جوامع بنا شده بر انبوهی باورهای نخ نما، پیشامدرن و دین زده . جوامع کوچک درحاشیه که اصحاب دین و قدرت به آنها یاد می دهند با هر شکلی از تفاوت و دیگرگونه بودن سر عناد و جنگ داشته باشند ودر درونشان دلایل بسیاری برای حذف دیگری را پرورش دهند. کتاب «صورتش را بپوشان» نمونه ی کاملی از یک داستان پلیسی متفکّر، تازه و جذّاب است که خواننده را به میان رویدادها و گفت وگوهایی می کشاند که نمی شود ناتمام رهایشان کرد.