کتاب پیش رو روایتگر داستان سفر دو پزشک ایرانی (مرتضی و بهرام) است که هرکدام با مذهب و دین خاص خود برای نجات مردم قحطی زده به سومالی می روند. مرتضی در گفت و گوهای شبانه خود با بهرام علت گرایش بهرام به دین مسیحیت را خواستار می شود، و آگاه نبودن بهرام به قرآن و دین اسلام را علت اصلی او برای گرویدن به دین مسیحیت می پندارد. دکتر مرتضی تمام این اتفاقات را طی نامه ای به دوستش طاها بازگو می کند و از اختلاف نظرها و بیان علمای فرقه ها و حکمت هایی که هرکدام از بنیان گذاران خودشان را برحق می دانند، می گوید، او همچنین از تحریف کنندگان تاریخ اسلام که مردم را فریب می دادند، صحبت می کند.