در داستان حاضر، ابتدا چند سوال فلسفی مطرح می شود، نظیر این که در صورت منع جسمی موجودات از یک دیگر چه اتفاقاتی رخ می دهد. در پاسخ به این سوال، ابهاماتی فلسفی پیش می آید از جمله این انسان چیست و تفاوت های زن و مرد از کجا ناشی می شود؟ نویسنده در پاسخ به این سوالات با توجه به مدینه ی فاضله ی افلاطون و به استناد آیات و روایات، برای انسان، قائل به ذهن می شود. به زعم وی، تفاوت انسان ها در اندیشه های آن هاست و اگر ما انسان ها را از لحاظ جسمی از هم منع کنیم، از نظر روحی قادر به انجام این کار نیستیم. سرانجام نویسنده خاطرنشان می سازد که "اصالت هستی در روح انسان است".