آیا من و مریم حوادث تابستان سال قبل را فراموش خواهیم کرد؟ آیا ما می توانیم آن ماجراهای شگفت انگیز را که از «جلگۀ نیلوفران» آغاز شد و در همان جا هم به پایان رسید از یاد ببریم؟ من مطمئنم که نه مریم، نه من و نه حتّی «عمه مرمر» که آن همه پیر است نمی توانیم حتّی کی لحظه آن روزها را فراموش کنیم. آخرین روز تابستان گذشته وقتی که از مریم جدا می شدم به او گفتم: «بیا، مریم بیا آن روزهای باورنکردنی را برای همیشه در دلمان زنده نگه داریم و فراموششان نکنیم! بیا دربارۀ آن اتفاقات با هیچ کس حرف نزنیم.» مریم گفت: «معلوم است که آن روزها را فراموش نمی کنم، امّا در مورد پنهان نگه داشتن آن اتّفاقات ...