هنگامی که در 1936 فالانژهای فاشیست به رهبری ژنرال فرانکو علیه جمهوری اسپانیا و حکومت مردمی اش دست به شورش زدند و جنگی تمام عیار راه انداختند، انگار اشباح «فرانسیس گویا» باز سربرآوردند، همان هیولاهایی که از درون کلیسا بیرون می آمدند و اتحاد مذهب و فاشیسم را به رخ می کشیدند. همان که فرانکو نیز هماره خودش را حامی و مدافع آن می دانست: اروپای مسیحی! همان مسیحیتی که در طول تاریخش همیشه در کنار قدرت و همدست با آن، علیه مردم، آزادی و برابری ایستاده بود. کتاب «پارتیزان های لوانت» حکایت رشادت ها و پایمردی های زنان و مردانی ست که نه فقط علیه فرانکو و فالانژهای فاشیستش، بلکه علیه بسیاری از قدرت های جهانی می جنگیدند. مبارزات مردمی علیه فاشیست ها در اسپانیا فقط سه سال پیش از جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و جامعه ی بین المللی بدون توجه به خطر بزرگ فاشیسم، اعلام بی طرفی کرد و مردم اسپانیا را تنها گذاشت و همین سه سال سرنوشت ساز و حمایت ایتالیا و آلمان از فاشیست های اسپانیا، درنهایت به پیروزی فرانکو و کشتار بیش از یک میلیون نفر منتهی شد. اهمیت رمان «پارتیزان های لوانت» نوشته ی «خئسوس ایسکارای» در روایت خواست عظیم مردمی ست که می خواستند کشوری آزاد و آباد داشته باشند و با دست خالی و با کمترین تجهیزات در کوه و دشت جنگیدند و جان هایشان را فدا کردند. جنگ داخلی اسپانیا که اولین جنگ تاریخ بود که جنگنده ها در آن دست به بمباران مردم عادی و شهرها زدند، از تاریک ترین نقاط تاریخ است که اگر کشورهای مختلف جهان برابرش واکنش نشان می دادند، شاید جنگ جهانی دوم و فجایعش اتفاق نمی افتادند. کتاب «پارتیزان های لوانت» به خوبی نشان می دهد که چه طور عموم مردم اسپانیا و روشنفکران و هنرمندان از سرتاسر جهان خودشان را به پارتیزان ها می رساندند تا علیه یکی از ضدانسانی ترین رژیم های تاریخ بایستند و جلوی به قدرت رسیدن آن را بگیرند. این جان های آزاد که بخش کوچکی از داستانشان در «پارتیزان های لوانت» روایت شده، هرچند بازنده ی این نبرد نابرابر بودند، ولی به تاریخ و سیاستمداران درس های بزرگی دادند که هیچگاه از اذهان پاک نخواهد شد.