همه ی دوستان تام ابر قهرمان اند. او حتی با یم ابرقهرمان ازدواج کرده که اسمش کمال گراست. اما در جشن عروسی شان، کمال گرا هیپتونیزم می شود و تصور می کند که تام نامرئی است. علی رقم همه ی تلاش های تام کما گرا نمی تواند او را ببیند. شش ماه بعد کمال گرا دیگر شک ندارد که تام او را رها کرده است و تصمیم می گیرد به ونکوور برود، از ابر قدرتش استفاده کند و رنج و دل شکستگی اش را در تورنتو جا بگذارد. کمال گرا سوار هواپیما می شود بی خبر از اینکه تام کنارش نشسته است، تام تا رسیدن هواپیما به ونکوور فرصت دارد تا کمال گرا او را ببیند یا اینکه برای همیشه از دستش بدهد. اندرو کافمن با گریزی به ماجراهای زندگی این زوج کاری می کند که با خواندن این داستان آرزو کنیدتام بتواند چشمان کمال گرا را به روی خودش باز کند که او دوباره عاشقش شود.