کیت در ابتدای قرن بیستم در کمبریدج انگلستان زندگی می کند.او برای یک واسطه نقش روح را بازی می کند اما افرادی که به این مسائل اعتقادی ندارند دست واسطه را رو می کنند و کیت بی خانمان می ماند. او به دنبال کشف راز گذشته و پدرش، به دانشکده سامرفیلد می رود و با السی و اشر، دو فرد دیگر که از گذشته شان فراری اند، آشنا می شود. این سه نفر با هم به دنبال کشف حقیقت هستند و با جستجو در زوایای پنهان مغز به دنبال یافتن آنند. آیا ارواح حقیقت دارند یا همه چیز فقط یک بازی است؟ آیا می توانند چیزی را که دانشمندان موفق به کشفش نشده اند، روشن کنند و پنجره ای به رازهای فراموش شده باز کنند یا خطر کرده و خودشان به دنیای ارواح بروند؟