چگونه یک شاعر واقعی و صوفی عاشق برای ادامهی رابطه با محبوبش میتواند دختربچهای را قربانی کند ؟ چگونه کیمیا این چنین ناپدید شد، به طوری که گویی اصلا وجود نداشته است؟ چرا مولانا در اشعارش بر مرگ این قربانی مهربان تاسف نمیخورد؟این رمان که به کیمیا؛ دختر خوانده مولانا میپردازد از زاویهای کاملا متفاوت به این شخصیت که اطلاعات اندکی درباره وی وجود دارد میپردازد. از زاویهای بر خلاف رمانهایی که تاکنون در ایران نوشته یا ترجمه شدهاند. قهرمان داستان که خود نویسنده یعنی ولید علاء الدین است برای نوشتن پژوهشی برای یک موسسه فرهنگی به مناسبت هشتمین سده مولانا، از دبی به ترکیه سفر میکند. در آن جا به سرنوشت کیمیا علاقهمند میشود و به جستجوی هر چیزی که مرتبط با کیمیاست میپردازد. به ویژه دنبال قبر کیمیا میگردد که آن را نیز پیدا نمیکند. از آن جایی که قهرمان داستان از دوران بچگی درگیر خواب و خیال بوده و اتفاقاتی برایش بین خواب و بیداری میافتاده در این سفر و در ترکیه نیز در زمان جستجو برای یافتن اثری از کیمیا در حافظه مردمی و نیز جستجو برای یافتن قبرش اتفاقاتی برایش بین خواب و بیداری میافتد. داستان کتاب بین تخیل و واقعیت در رفت و آمد است. برای قهرمان داستان در شهر قونیه و در نزدیکی مقبره مولانا و حتی در «آق شهر» شهر «ملا نصر الدین» که در فرهنگ عربی مشهور به «جحا» است اتفاقاتی میافتد که متوجه نمیشود در خواب برای او افتاده یا در واقعیت. به عبارتی این رمان تلفیقی از واقعیت و خواب است. قهرمان داستان در ابتدا از استانبول به قونیه سفر میکند و در طی مسیر هم برایش اتفاقاتی جالب رخ میدهد. ولی بیشتر داستان حول و حوش کیمیا دختر مولوی است و تلاش زیاد قهرمان برای بیرون کشیدن چیزی درباره کیمیاست. آخر سر هم بدون آنکه چیزی از کیمیا پیدا کند همانطور که به ترکیه با هواپیما آمده بود با هواپیما به دبی برمیگردد. قهرمان کتاب برای یافتن اثری از کیمیا کتابهای زیادی را مطالعه میکند و با آدمهای زیادی از جمله یک نویسنده ایرانی هم تماس برقرار میکند تا شاید در حافظه مردمی ایرانیها چیزی پیدا کند ولی در این امر هم ناکام میشود. او همچنین در خواب و بیداری از زبان علاء الدین ولد پسر مولانا سخن میگوید و ماجراهایی که با حضور شمس و ازدواجاش با کیمیا رخ داده را نیز در کتاب میآورد. نویسنده در رمان کیمیا برخلاف رمانهایی که تاکنون درباره این شخصیت نوشته یا ترجمه شده است کیمیا را قربانی دوستی و علاقه مولانا به شمس معرفی میکند، مولانا برای حفظ ارتباطش با شمس کیمیای کم سن و سال را به شمس هبه میکند (به همسری او در میآورد). بر خلاف رمانهای دیگر درباره کیمیا، در این رمان کیمیا یک قربانی است.