این رمان سرگذشت دختر یازده سالهای به نام ( پولیانا ) است که با روحیه شاد و مقاوم خود، علاوه بر این که فشارهای روانی و محیطی و اجتماعی را به راحتی تحمل میکند در روحیه دیگران نیز ناخودآگاه تاثیر میگذارد. داستان در اوایل قرن بیستم در آمریکا اتفاق میافتد. پولیانا پس از مرگ مادر و درگذشت پدر کشیش خود مدتی را با کمکهای مردم و صدقهها و حمایت زنان نیکوکار زندگی میکند. اما پس از چندی مشخص میشود او خالهای در شهری دور دارد. بدین ترتیب پولیانا برای زندگی نزد خالهاش، ( دوشیز پلی ) به خانه بزرگ و اشرافی او میرود . دوشیزه پلی، زنی چهل ساله، اشرافزاده، متکبر، سرخورده از زندگی، تنها و گوشهگیر و شکست خورده از عشق است، اما پولیانا دختر پر حرف، خوش قلب، بیآلایش، مملو از صداقت و شادی و محبت بوده با این اوصاف، خاله وی چندان از او استقبال نمیکند. روزهای اول برای آشنایی با اوضاع خانه و خواستههای خالهاش، به سختی طی میشود. حتی با تنبیهات مختلفی نیز رو به رو میگردد، اما پولیانا نه تنها مایوس و سرخورده نمیشود بلکه خلق و خوی شاد و مقاوم او سبب میگردد از این اوضاع لذت ببرد. اتاقی زیر شیروانی با وجود اتاقهای فراوان خانه دوشیزه پلی، به پولیانا اختصاص یافته که از نظر دخترک سختی کشیده همچون اناقی رویایی است که چشمانداز پنجرهاش زیباترین تابلویی است که تا آن زمان دیده است و...