دختر کوچک شام! چقدر گریه کردی وقتی در سکوت آخرین شب کربلا، در کنار خیمه های نیمسوخته، جزر و مد قامت شکستة عمه را در نماز نشستة نیمه شب دیدی. چقدر گریه کردی وقتی عمه، تمام خود را به تازیانه ها میسپرد تا صفیر تازیانه را به پشت کودکان احساس نکند. چقدر گریه کردی وقتی بر موی پریشانت چنگ میزدند و بر خارستان داغت میکشاندند و از کنار قتلگاهی که همة هستی بینشانت در آن آرمیده بود، گذراندند، گریه نه از آن رو که درد در جانت پیچید نه نه! گریه برای عمه ای که شرمسار نتوانستن بود و دستهای او در تلاشی بیفرجام، رهایی گیسوانت را چاره میجست و تازیانه تنها چیزی بود که میان گیسو و دستهایش فاصله می آفرید. هنوز میتوانی بر خودت ببالی که اولین زائر پیشانی بابای شهید بودی. کتابچة حاضر حاوی قطعاتی ادبی است که به نقل از امام حسین (ع) خطاب به دخترش حضرت رقیه (س) بازگو شده است.