نویسنده در مقدمه کتاب آورده است: «دختر جوانی که دوستم بود و زمانی در یونیتی ولیج کار می کرد. شخصا چازلز فیلمر را می شناخت، روزی به آقای فیلمر گفت؛ دیشب خواب دیدم که به مرتبه ای از معنویت رسیده ام که می توانم پرواز کنم. چارلز فیلمر فورا در جواب او گفت: عزیزم این خیلی عالیست اما آنقدر معنوی و روحانی شده بودی که فراموش کردی اجارت را پرداخت کنی؟و این کتاب درباره این موضوع است.» در قسمتی از کتاب می خوانیم: «افکار دارای موجودیت هستند و فضای ذهن را پر می کنند. هیچ گاه نمی توان ذهنی را که مملو از افکار قدیمی، ضعیف و بی حاصل است، با افکارجدیدتر یا بهتر پر کرد. خانه تکانی ذهنی ضروری تر از خانه تکانی مادی است.»