کتاب حاضر، حکایت دلفین جوانی است که غرق در رویاهای خویش بود. او به این درجه از تفکر رسیده بود که در زندگی، چیزهایی فراتر از ماهی گرفتن و خوردن و خوابیدن وجود دارد که باید به آنها پرداخت. به همین سبب، روزها در این فکر بود تا بر موج سوار شود و به دنبال سرنوشت سعادتبار خویشتن برود. در یکی از روزها، "صدای دریا" با او حرف میزند و میگوید به شرطی میتواند مفهوم زندگی را دریابد که با موج کامل برخورد کند. به همین سبب، دلفین جوان مصمم شد که صخرهی مطمئن محل سکونت دلفینها را ترک کند. او در طول سفر طولانی خویش، با ماهیهای بسیار و انسانهای موجسوار برخورد میکند و سرانجام به موج کامل دست مییابد و...