آگاهی و برابری دو مسئلهی اساسی همهی جنبشهای چپ از ابتدا تاکنون بوده است و به همین دلیل زنان همواره در طول تاریخ جنبشهای رهاییبخش چپ در دو سدهی اخیر، نقش کلیدی و اساسی داشتهاند، چون دو مسئلهی آگاهی و برابری دو خواست اصلی همهی جنبشهای زنان نیز بوده است. سیر تاریخ بشر نشان میدهد که چهگونه همواره با جلوگیری از تحصیل زنان در علوم غیر دینی تلاش میشده است از خطر برابریخواهی و حضور زنان در عرصههای قدرت و تصمیمگیری جلوگیری شود. کتاب «زنان کتابخوان خطرناکند» بر همین مبنا شکل گرفته که چرا جوامع انسانی تاریخشان تاریخ نابرابری در کلیت خودش و نابرابری در تقسیم دانش و آگاهی میان زن و مرد است. زنها که آگاه بودنشان در نزد این جوامع فقط دو منظر داشته: یا قدیس خوانده میشدند یا جادوگر. اولی معطوف به خدمت خدای مردسالار بود و دومی خادم شیطان خوانده میشد! «اشتفان بولمان» در کتاب «زنان کتابخوان خطرناکند» با نگاه به این گذشته، در لحظهی حال ایستاده و رو به آینده دارد و نوید پیروزی جنبشهای ترقیخواهی را میدهد که آگاهی را شرط لازم هر حرکتی میدانند. اینکه تاریخ زنان کتابخوان تاریخ پرفرازونشیبیست و همواره زنانی که میل سیریناپذیر به مطالعه و آگاهی داشتهاند، از سوی جوامع مختلف تقبیح شدهاند، با انگ جادوگری و بیایمانی و بیعفتی! «زنان کتابخوان خطرناکند» اما بر خواست زنانی پافشاری کرده و تصویرشان میکند که جهان را با کتاب خواندنشان، خطرناک کردهاند؛ خطرناک برای دشمنان آزادی، برابری و آگاهی.