داستان واقعاواقعی سفیدبرفی وهفت کوتوله - ( بورلن اخمالو ) آدم کوتوله قصه ی ما از ابتدای زندگی اش آرزو دارد بتواند روی زمین زندگی کند. او از زندگی ر اعماق زمین و تاریکی متنفر است و می خواهد از دیدن خورشید، درخت ها، گل ها و... لذت ببرد، اما اگر آدمیزادها او را گیر بیندازند به دردسر می افتد. با این حال بورن خطر می کند، خانه اش را ترک می کند و روی زمین می آید. حالا که به آرزو اش رسیده با یک مشکل بزرگی رو به رو است؛ملکه دستور کشدن دختر خوانده اش، سفید برفی،را داده است و کوتوله طلسم شده هم باید از دستورات ملکه روی زمین اطاعت کند و هم باید سفید برفی را نجات دهد. آیا موفق می شود؟