فروپاشی اعتماد در کلیتاش و اعتماد اجتماعی در اجزایش، یکی از مهمترین مسائل جهان معاصر از کشورهای توسعهیافته گرفته تا درحال توسعه و توسعهنیافته است. به واقع وزن و حد و حدود این بی اعتمادی در کشورهای مختلف نسبتهای متفاوتی دارد وگرنه در همهجای جهان و در همهی حاکمیتها بی اعتمادی میان مردم و حکمرانان تبدیل به امری معمول شدهاست! پژوهشهای معتبر نهادهای دانشگاهی و مراکز دولتی و خصوصی در سرتاسر جهان نشان میدهد که روزبهروز مردم کشورها، بیشتر و بیشتر از تمامی ساختارهای حکومتهایشان دور شده، دامنهی اعتمادشان کوچک و کوچکتر و عمق ناامیدی و نفرتشان نسبت به حاکمان، افزایش عجیبی داشته است. فرانسیس فوکویاما، ژورنالیست و تحلیلگر، در ابتدای دههی پایانی قرن بیستم و پس از فروپاشی شوروی اعلام کرد که لیبرال دموکراسی پیروز بزرگ است و تاریخ به پایان خود رسیده و اکنون دیگر بشر فهمیده این لیبرالیسم است که بهترین شکل ادارهی جامعه را ارائه داده است. اما همین فوکویاما در سالهای پایانی دههی دوم قرن بیستویکم حرفهایش را پس گرفت و دربارهی حرکت شتابان لیبرال دموکراسی به سمت زوال خودش و جهان نوشت! کتاب «گسیختگی: بحران لیبرال دموکراسی » پیرامون جنبههای مختلف این حرکت شتابان زوال حکمرانی در وضعیت امروز است. «مانوئل کاستلز» در این کتاب بحرانهای گونهگون لیبرال دموکراسی را پیش رو گذاشته و به لایههای پر از فساد، سرکوب و خشونت مدعیان بزرگ دموکراسی و آزادی نقب میزند. «گسیختگی: بحران لیبرال دموکراسی» مسئلهی ویرانی اعتماد اجتماعی را واکاوی میکند و به بررسی این مهم میپردازد که چرا دیگر مردم جهان، حاکمانشان را، حتی در دموکراسیهای به ظاهر مترقی، نمایندهی خودشان نمیدانند. کاستلز در کتاب گسیختگی دربارهی وضعیتی حرف میزند که فراگیر شده است: مردم در گوشهگوشهی جهان، اعتمادشان را به خبرگان، سیاستمداران و انبوه نهادهای تصمیمگیرنده و تصمیمساز حاکمیتی ازدست دادهاند و فهم این نکته ما را به سمت فهم جنبههای دیگری از زیستن در جهان رهنمون میکند که برای تغییر بزرگ باید به آنها توجه کنیم.